
در دنیای کسب و کار هم دیگه وقت اون فرا رسیده که بگیم، چشمها را باید شست، طور دیگر باید دید.
اگه میخوایم در دنیای کسب و کار جایگاه خوب و یا عالی داشته باشیم، باید نگاه خودمونو در رسیدن به اون آینده روشن عوض کنیم.
بذارید خیلی واضح و صادقانه بگم:
درس خواندن، دانشگاه رفتن و کسب مدرک و در کل شیوههای آموزشی امروزی (آنچه که در ایران بیشتر می بینیم) هرگز و به هیچ وجه پاسخگوی نیاز عصر حاضر نیست. متأسفانه مدارس و آموزشگاهها بیشتر از آنکه کارآفرین پرور باشن بلکه کارمند پرور هستند!
چندین سال پیش ملاک ثروتمند بودن، زمین بود. زمین داران و صاحبان ملک ثروتمند به حساب می آمدند. بعد از اون وقتی که دوران صنعتی شدن فرا رسید، هرکسی که با صنعت سرکار داشت و صاحب صنایع بود ثروتمند بشمار می آمد.
اما امروزه چی؟ امروزه چه کسی میتونه ثروتمند بشمار بیاد؟ چه کسی میتونه تبدیل به یک میلیاردر بشه؟
امروزه کسی میتونه واقعاً یک شبه راه هزار شب را بره که « به اطلاعات تازه و روز دسترسی داشته باشه». امروز دوران دانش و اطلاعات هست. کسانی که به اطلاعات تازه و روز دسترسی داشته باشند ثروتمند هستن.
دانشگاه! بودن یا نبودن؟
ممکنه خیلیها براشون سؤال پیش بیاد پس تحصیلات و دانشگاه و کسب درجات بالای علمی چی میشه؟
اینطور جواب شما را بدم. دانشگاه و کسب تحصیل بسیار خوب و مفید هست، در بدبینانه ترین حالت، شما را با جامعه رودرو میکنه، نشست و برخواست یادتون میده، مثل من خوش شانس باشین با اساتیدی آشنا میشین که روی آینده و طرز فکر شما تأثیر میذاره، دوستانی پیدا میکنید که میتونن در هرجای زندگی بدردتون بخورن، رابطههای قوی پیدا میکنید. خوب و بد، زشت و زیبا، حق و ناحق میبینید و آماده برخورد با جامعه بزرگتر می شوید. من منکر خوبیهای دانشگاه نیستم. تمام منظور من این هست که اگه در دانشگاه و کسب مدرک بدنبال میلیاردر شدن هستین، باید بگم بسیار متاسفم. شیوههای آموزشی ما دارای نواقصی هستند که قادر به شناخت و هدایت پتانسیل افراد نمی باشند.
مهمترین راز موفقیت افراد بزرگ دنیا چیست؟
به نام های زیر دقت کنید:
کریستینو رونالدو (فوتبالیست باشگاه رئال مادرید)
مسی (فوتبالیست باشگاه بارسلونا)
استیو جابز (بنیانگذار کمپانی اپل)
مارک زاکربرگ (بنیانگذار فیسبوک و صاحب فعلی اینستاگرام)
بیل گیتس (بنیانگذار مایکروسافت)
جک ما ( بنیانگذار گروه علیبابا )
لری پیج و سرگئی برین و اریک اشمیت (بنیانگذاران گوگل)
جف بزوس (بنیانگذار آمازون)
لئوناردو داوینچی (نقاش و خالق لبخند ژکوند)
برادران حمید و سعید محمدی (دیجی کالا)
حسام آرمندهی (کافه بازار)
و ۱۰۰ ها انسان موفق مانند اینها، بجای اینکه فقط خودشونو درگیر مسایل اکادمیک و دانشگاهی کنن، بدنبال عشق و علاقه خودشون رفتن، خودشونو با اطلاعات روز و تازه درگیر کردن. اگرچه تلاش و پشتکار همه اینها غیر قابل انکار هست. از بین اینها شاید شما افرادی را پیدا کنین که زمینه مالی و تحصیلی خوب داشتن، مثل بنیانگذاران گوگل، اما همه اینطور نبودن، همگی داستانهای استیوجابز را بارها شنیدیم. چیزی که باعث موفقیت اینها شده چیزی نبوده که مدرسهها و دانشگاههای ما در اختیارشون گذاشته باشن، بلکه سرچشمه موفقیت اونها از توی قلب، از توی ذهن، و از تمام وجودشون بوده.
تنها راز موفقیت اونها، باور قلبی و عشق و علاقه ی اونها بوده.
تفاوت اصلی یک پدر پولدار با یک پدر فقیر چیست؟
یادم به سؤالی در کتاب فوقالعاده زیبای «پدر پولدار، پدر بی پول» اثر رابرت کیوساکی و شارون لنچر افتاده:
ثروتمندان به فرزندان خود در زمینه کاری و کسب درآمد چه می آموزند، که نادارها و قشر فقیر و ضعیفتر جامعه از آن غافلند؟
درواقع قشر فقیر جامعه و افرادی که از بازار و نحوه کارکرد پول اطلاعات بروز ندارن، میخوان با فرستادن فرزندان خود به مدرسه و در نهایت تولید یک کارمند از انها، خوشبختشون کنن، اما غافل از آنکه مگر گنجایش جذب کارمند در جامعه چقدر است؟
دوم اینکه، آموزشهایی که برای سازمانهای بزرگ و بوروکراتیک در دانشگاه داده می شه، دیگر جوابگوی سازمانهای پیچیده ی شبکه ای و مبنتی بر دانش امروز نیست.
صحبت من این نیست که همه افراد جامعه باید کارآفرین بشن، اما سوال اینه که آیا آنهایی که دارن در دانشگاه تحصیل می کنندبرای کار در سازمان ها و ادارات، در نهایت سواد کافی را خواهند داشت؟؟؟ یا اینکه اتفاقی که امروزه شاهد آن هستیم! توهین به همه نمیکنیم، اما می بینیم افرادی را که در جایگاه واقعی خودشون نیستن و چه ضرری به اون سازمان و جامعه میزنن!
تمام افرادی که نام اونها را بالا لیست کرده بودم الآن از بیلیونرهای دنیا هستن، تنها دلیلش هم این هست که با اطلاعات و دادههای روز به همراه عشق و علاقه قلبی، بدنبال کسب و کار مورد علاقه خودشون رفتن.
افکار و قابلیتهای خودشونو بجای ساعتها نشستن روی صندلی دانشگاه و گوش دادن به تئوری هایی که هرگز باهاش نمیشه ۱ ریال هم در آورد (البته میتونین ترو تمیز بنویسین، ازش یه جزوه خوب دربیارین و بفروشین به ترم پایینی ها) و بجای اینکه خودشون را درگیر حاشیه کنن، مستقیم به قلب بازار و جنگ با دنیای اطلاعات رفتند. به دنبال علاقه شخصی خودشون، چیزی که با ذات و روحیه اونها سازگار داشت.
بزرگان کسب و کارهای بزرگ به جوانان این توصیه را دارن که بدنبال کارآفرینی باشند نه کارمندی.
و البته من هم میخوام نوجوانها و حتی کودکان را هم وارد این مجموعه کنم و از اونها و یا خانوادشون بخوام که علاوه بر ایجاد محیطی برای رشد نوجوان و کودکشون که برای شکلگیری شخصیت و روحیه اونها مهم هست، حتماً با دنیای کسب و کار هم آشناشون کنن.
برای کارآفرینی باید سخت کوش، خوش بین و ریسک پذیر بود و باید هوشمندی مالی داشت.
هرکدوم از این بخشها برای خودشون یه کتاب هستن و میشه ساعتها در موردشون بحث کرد.
افراد پولدار به همون اندازه به درس خوندن فرزندانشون اهمیت میدن که افراد فقیر اهمیت میدن، اما پند و اندرزهای هرکدوم به فرزندانشون متفاوته. هر دو به درس خوندن سخت عقیده دارن، اما موضوع های یکسانی را توصیه نمیکنن.
فرزندان شما موضوع کاربرد پول را درخانه (نه در مدرسه) یاد میگیرند. بسیاری از ما، از پدر و مادرمان در مورد کارکرد پول چیزهایی می آموزیم، بنابراین یک پدر و مادر نادار از پول چه میدانند که به فرزندان خودشون بی آموزند؟ بحث خیلی جدی هست، تعارف هم نداریم.
اونها به سادگی اندرز میدن که « خوب درس بخون و نمرههای خوب بگیر». سرچشمه نمره بگیرهای بی کاربرد هم معلوم شد!.
در خانوادههای نادار اکثراً این جمله از پدر یا مادر به گوش می رسد: « از عهده من بر نمیاد».
خب شما ببینین در ناخودآگاه فرزندتون ریشه تونستن و امید را خشک کردین و چطور از ایشون انتظار دارین که با ناداری شما بجنگن و بخوان از خودشون یک آدم موفق بسازن؟
از این عبارت، فرزند تنبلی مغزی و فکری را از والدین خود یاد میگیرد.
در مدرسه هم که چیزی از پول یاد نمیدن.
اما پدر پولدار بجای اینکه بگه از عهده من بر نمیاد از عبارت دیگه ای استفاده میکنه:
« چگونه می توانم از عهده این کار بر بی آیم؟»
برخلاف فرزند شخص نادار که مغزش از کار افتاده بود و شرایط را قبول کرده بود، مغز فرزند پولدار با طرح این سؤال به حرکت و جستجو در می آید.
دوستان عزیز، یه وقتی حرفامو اشتباه برداشت نکنین. دلیل نمیشه پدر نادار و فقیر نتونه و یا نباید مثل پدر پولدار فکر کنه. مشکل همینجاست، درسته که پدر فقیر در اون لحظه برای اون مشکل هیچ راه حلی نداره، اما داره به فرزند خودش هم فقیر بودن و دنبال راه حل نگشتن را هم یاد میده. اما میتونه این فرد دارا نباشه، پول نداشته باشه، اما طرز فکر و طرز نگاه به محیط خود و نحوه برخورد با جامعه را عوض کنه. چه بسا اگر این دید در جوانی درست میشد، الآن دیگر فقیر نبود. پس در عوض جملهای که سرشار از نا امیدی هست، به فرزند خودش یاد بده که چطور فکر کنه و در برابر مشکلات قدم برداره.
از دید پدر پولدار عبارت « از عهده من بر نمی آید» نشانه تنبلی مغزی و فکری است. او به ورزیده ساختن مغز « این نیرومندترین رایانه جهان» عقیده دارد.
او عقیده دارد که «هر قدر مغز شما نیرومندتر شود، داراتر می شوید».
پدر بی پول میگه، خوب درس بخون و نمره بگیر تا بتونی در شرکتی کارمند شوی. که ریشه اکثر معضلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و هرچه که فکر کنید همین بوده! همین که دانشگاه را محل نمره گرفتن و کسب یه مدرک برای سرکار رفتن می دونه. فرزند این شخص هیچ چیزی براش اهمیت نداره جز نمره. حتی شاید سعی کنه با تقلب هم شده نمره بگیره. فرزند این شخص کتابی را نمیخونه مگه برای اینکه لحظهای یاد بگیره تا نمره بیاره. در نهایت هم اگه شغلی پیدا کنه با سواد نمداری که داره، در هر شغل و جایگاهی فرق نمیکنه، در اون جایگاه باعث ضرر و زیان های فراوان به خودش، مردم، جامعه و کشور خودش میشه.
اما پدر مادرهای پولدار به فرزندان خودشون چه توصیهای میکنن؟
«خوب درس بخوان تا بلکه بتونی شرکت مورد نظر خودتو ایجاد کنی و یا بخری»
خب معلومه فرزند این شخص دانشگاه را یک پله قرار میده، برای نمره کتاب نمیخونه، کتاب را برای کسب واقعی و صحیح محتویات داخلش میخونه، خودشو بروز نگه میداره، محیط رقابتی ایجاد میکنه و در نهایت میبینیم که مارک زاکربرگ از دل همچین رفتاری میاد بیرون. این شخص حتی اگه نتونه شرکت مورد نظر خودشو ایجاد کنه و یا بخره، در هر شرکت و یا کمپانی که شاغل بشه باعث پیشرفت اون شرکت میشه، برای جامعه سودمندی خواهد داشت و همیشه به فکر اوج گرفتن و پرواز کردنه و هر گز به کم قانع نمیشه.
تأثیر روحیه و علاقه فردی برای موفقیت در کسب و کار
سیستم انتخاب رشته، خودش دارای ایرادات فراوانی هست. همون دانش آموزی که برای نمره می جنگید، حال در این سیستم با همان نمره ملاک قرار داده میشه برای انتخاب رشته!
اما در عصر حاضر ما برای انتخاب رشته و یا شغل از متدهای تست های روانشناسی، تست شخصیت همچون MBTI و یا Hartman و یا تست هوش EQ که اشاره می کنه به Emotional Intelligence Test (آزمون هوش هیجانی)، که خیلی خلاصه بگم یعنی چه کسی بدرد چه نوع شغل و پستی میخوره. این تست ها در نهایت به ما میگن درسته که آقای فاضل نصیری در درس ریاضیات شده ۲۰، اما دلیل نمیشه که حتماً قراره ریاضیدان بزرگی بشه، و یا بر عکس، شاید ورزش را بزور قبول شده، اما دلیل نمیشه که نتونه قهرمان المپیک بشه! این تست به ما میگه که همه قرار نیست مدیر عامل بشن، بلکه ممکنه شخصیت فردی به درد تیم عملیاتی بخوره و در اونجا بازدهی بسیار بیشتری داشته باشه که باعث موفقیت کل سیستم بشه.
در سیستمهای امروزی و سازمانهای بزرگ افراد را در پستی قرار میدن که از لحاظ فیزیکی، فکری، روحیه، علاقه و دانایی بتونه بیشترین بهره وری را داشته باشه.
پدر و مادرهایی گرامی که در انتخاب رشته فرزندانتون سلیقه و آرزوهای دوران جوانی خودتون را دخیل می کنید، آیا میدونستید دارین به فرزندتون و به جامعه خودتون خیانت میکنین؟
میلیاردر؟ اصلاً شدنیه؟ ما به حقوق کارمندی هم راضی هستیم!
البته خیلیها، هنوز به این فکر نرسیدهاند که میشود میلیاردر شد. در ذهن آنها این شکل گرفته که کسی میلیاردر شده حتماً باباش بهش داده. اونها میگن اگه ما بتونم یک شغل کارمندی گیر بیاریم و بتونیم ماهانه درامدی داشته باشیم که بتونیم مقداریشو هم پس انداز کنیم چقدر خوب و عالی میشه. اونها میگن با شغل کارمندی میتونیم لوازم بخریم و قسطمونو بدیم.
این دسته از افراد تمام سعی خودشونو میکنن که به استخدام دولت در بیان، بعد اون ۳۰ سال بشینن حقوق بگیرن، در نهایت هم راندمان اون اداره میشه صفر. خب این نشون میده ریشه اصلی این تفکر در خود دولت ها و قانون هاست، اما مقصر نهایی خود ما هستیم که به خودمون فرصت پیشرفت و اوج گرفتن را نمیدیم. مقصر ذهن ماست که اصلاً عقیده و اعتقاد به میلیاردر شدن نداره. این افراد ثروتمند شدن و رسیدن به پولهای بزرگ را رویایی و یا شانسی میدونن. در نهایت تلاش این افراد برای کسب درآمد بالا شرکت در قرعه کشی ها است، همیشه منتظر یه اتفاق خاص هستند، و یا اینکه نا امید از همه چیز فقط به فکر یه درآمد که اگه بیمه هم بشن که چقدر عالی میشه براشون. و سرچشمه تمام این افکار نبود یه ایمان و شناخت واقعی از قدرت درونی خودشونه. اونها نمیدونن چقدر قدرتمند هستند که میتونن دنیارا را تکون بدن، به شرطی که خودشونو باور کنن و بجای نا امیدی شروع کنن به انجام دادنش. از شکست نترسن، شکست تنها راه رسیدن به پیروزی نهاییست. موفقیت از همون مسیری میره که شکست میره. راهشون از هم جدا نیست.
از میان 100 نفر از ثروتمندترین افراد حال حاضر دنیا:
27 نفر ثروت خود را به ارث بردهاند،
36 نفر در خانواده فقیری به دنیا آمدهاند،
18 نفر هیچ مدرک دانشگاهی نداشتند،
8 نفر از این میلیاردرهای کارآفرین در هر دو این دستهها جای داشتند: آنها نه خانواده ثروتمندی داشتند و نه تحصیلات دانشگاهی داشتند.
در نتیجه؟
مختصر و مفید بگم:
در هر صورت این شما و طرز فکر شماست که آیندتونو می سازه. خیلی مواظب طرز فکر خودتون باشین.
مراقب افکارت باش که گفتارت میشود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود،
مراقب رفتارت باش که عادتت میشود،
مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود،
مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود.
پس مراقب افکارت باش که سرنوشتت به آن بستگی دارد.
پیروز و شادمان باشید.
دانلود نسخه PDF مقاله
دنیای ورزش شباهت زیادی به دنیای تجارت دارد. موضوعاتی مثل تمرین، رقابت، ․․․
۲,۸۶۵ بازدید مطالعه بیشتر ...هدف از این مقاله پاسخ به تموم سوالاتیه که هر کسی با شنیدن اسم ریاضی به ذ․․․
۳,۵۳۸ بازدید مطالعه بیشتر ...درچند سال اخیر در بحث فناوری اطلاعات و ارتباطات دو واژه جدید و پراستفاده․․․
۳,۰۴۴ بازدید مطالعه بیشتر ...4 گام ساده که همین حالا می توانید کسب و کار مناسب خود را راه اندازی کنید․․․
۲,۲۴۶ بازدید مطالعه بیشتر ...در دنیای کسب و کار هم دیگه وقت اون فرا رسیده که بگیم، چشمها را باید شست․․․
۳,۱۶۴ بازدید مطالعه بیشتر ...
دانلود با حجم ۱۵۵مگابایت
کلمه عبور فایل: vindi.ir